دانشگاه بابا، وابستگی والدین به فرزند
پدرم کارمند یک دانشگاه بود که ما بهش میگفتم دانشگاه بابا!! هر تابستان یکی دوبار من و خواهرم را به محل کارش میبرد٬ تو این ایام کلاسهای دانشگاه خالی بود و تو کل دانشگاه جمعا ده نفر کارمند هم نبودند و منو خواهرم در این محیط کارمندی خیلی جذاب بودیم یادم هست برای یکی از همکاران پدرم که مسن و خوش تیپ بود کلی غمزه میومدم٬ چون خیلی نازم میداد. یک سارافون سرمه ای داشتیم که یقه قرمز داشت و هر دو همان را می پوشیدیم و ست میکردیم.
گردشگری تو دانشگاه خالی خیلی مزه میداد. یادمه یکبار به دستشویی که رفتیم جهت فضولی یک دکمه ای را فشار دادیم و صدایی شبیه صدای موتور اومد و ما فکر کردیم نکنه برای کل ساختمان باشه و ما کار بدی کرده باشیم و فرار کردیم. بعدها که بزرگ شدم فهمیدم خشک کن بوده.
۲
وقتی ماجراهای زندگی برخی از خانمهایی را میشنوم که برخی از خانواه همسران چقدر حسود هستند و دخالت میکنند و هزار تا ماجرای سخت و سیاست در رابطه با این مسائل باید بلد باشیم باز هم ترجیح میدم کلا ازدواج نکنم مگر با آدمی که خانواده خیلی سالمی داشته باشه. وقتی فکرش را میکنم که نکنه پشت سر فلان آدمی که ازش خوشم میومد اینجور خانواده ای باشه خیلی خوشحال میشم که کار به ازدواج نکشید. البته من دوست دارم یک روزی بچه دار شم اما واقعا حوصله اینطور سیاستها را ندارم٬ خصوصا با خصلت حسادت خانوادگی اصلا نمیتوانم کنار بیام یا حتی درکش کنم که چطور میشه آدم نسبت به برادرش و زندگی و آسایشش حسادت و دخالتی داشته باشه. البته پسر و دختر نداره در کل خیلی از خانواده های ایرانی تصور میکنند جواهری را به کسی بخشیدند و میخواند ازش پس بگیرند.
وابستگی خانواده ها به فرزندانشان اینقدر زیاد هست که ناخواسته مانع ازدواج آنها میشند و تحمل خوشبختی آنها را ندارند.
اما کی هست که باور کنه همین خانواده خودش هستند که با استقلال یافتنش مشکل دارند و تمایل به ازدواجش ندارند.
یک دوره برای خانواده هامون هستیم یک دوره برای ازدواج یک دوره برای تنهایی یک دوره برای دنیایی دیگر هر بار باید دنیای قبلی را ترک کرد وگرنه نابود میشیم.
سلام خوش اومديد، ليلا هستم، از کودکي عاشق مسائل فلسفي و رقص بودم، ليسانس آمار و فوقليسانس اقتصاد خوندم. از نظر من فلسفه ابزاري هست مانند ماشين که ميتوانه انسان رو تو جادههاي دروني ذهنش و وجودش حرکت بده و باعث شناخت انسان، جهان و ... ميشه، بنابراين شما به حس جديد، زندگي جديد، تفکر جديد و هر چيزي که بخواهيد ميرسيد، اين سفر دروني هيجان انگيز و از همه مهمتر زنده است و زندهگي و رشد ايجاد ميکند. در ضمن این وبلاگ در ادامه وبلاگ قبلی ام ایجاد شده با آدرس http://enteshar.javanblog.com/.