ارباب
در اینصورت بعد از مدتی شما خواهید دید کسی بجز برده شما با شما راه نمیاد و شما را تائید نمیکنه. درصورت نبودن برده شما مسلما اذیت می شید و در اینصورت شما هم وابسته برده میشید یا بهتره بگم در این بازی
هم برده هست که برده ی اربابه و هم ارباب هست که برده ی برده هست.
بهرحال این حس خیلی لذت بخش هست و نمیشه انکارش کرد اما به سمت زندگی نمیره٬ تنها راه حلش اینه که کارهای دیگه هم انجام بدیم که زندگی را به جریان بندازه و لذت هم تولید کنه. در اینصورت بعد از مدتی که مابین زندگی ارباب و برده ای و زندگی فزاینده حرکت کردیم٬ زندگی فزاینده قوت میگیره.
البته نمیشه گفت که همیشه بازی ارباب و برده ای یک بازی بد و مرگ آور هست٬ بستگی به این داره که ما داریم چه کاری می کنیم٬ مثلا وقتی یک نوزاد بدنیا میاد اون کاملا وابسته به ماست و ما هم وابسته به اون هستیم تا زمانیکه نوزاد رشد کنه و بزرگ بشه٬ اگر ما هم بالغ باشیم حالا میتوانیم به آزادی و استقلال کودک احترام بگذاریم.
سلام خوش اومديد، ليلا هستم، از کودکي عاشق مسائل فلسفي و رقص بودم، ليسانس آمار و فوقليسانس اقتصاد خوندم. از نظر من فلسفه ابزاري هست مانند ماشين که ميتوانه انسان رو تو جادههاي دروني ذهنش و وجودش حرکت بده و باعث شناخت انسان، جهان و ... ميشه، بنابراين شما به حس جديد، زندگي جديد، تفکر جديد و هر چيزي که بخواهيد ميرسيد، اين سفر دروني هيجان انگيز و از همه مهمتر زنده است و زندهگي و رشد ايجاد ميکند. در ضمن این وبلاگ در ادامه وبلاگ قبلی ام ایجاد شده با آدرس http://enteshar.javanblog.com/.