پیکرتراش خویشتن
(شاید این فقط یک تیتر باشه که قبلا هم اینجا آنرا خواندید اما در عمل خیلی درد داره که بپذیری مدتهای مدید داشتی اشتباه میکردی و اصرار به اشتباهاتت داشتی.)
از درد گریه میکنی و بعد میگویی: صبر کن کمی دردم التیام پیدا کند٬
بعد با خودت همدردی میکنی و با تمام کج و کولگیهایت و نقاط اضافی ات خودت را در آغوش میگیری و میگویی: صبر کن٬ صبر کن عزیزم روزهایی که دست و پاهایت از زیر این تیغ تراشیده میشوند و بیرون می آیند توانائی ات را خواهی دید و خواهی دید ارزش این درد را دارد . حتی خودت هم میفهمی هر بار که قطعه ای اضافی را جدا میکنم انگار میتوانیم نفسی تازه کنیم و زندگی به وجودمان جریان می یابد. اما گاهی مثل کودکی هستی که تازه به دنیا آمده چشمهایت گاهی چپ و چوله میشود و دست و پایت کنترل دقیق ندارند اما هر بار بهتر از قبل میشوند.
تحمل کن این پیکر تراشی را و تحمل کن این درد رشد را.
به پاس تمامی آنهایی که خویش را تراشیدند.
سلام خوش اومديد، ليلا هستم، از کودکي عاشق مسائل فلسفي و رقص بودم، ليسانس آمار و فوقليسانس اقتصاد خوندم. از نظر من فلسفه ابزاري هست مانند ماشين که ميتوانه انسان رو تو جادههاي دروني ذهنش و وجودش حرکت بده و باعث شناخت انسان، جهان و ... ميشه، بنابراين شما به حس جديد، زندگي جديد، تفکر جديد و هر چيزي که بخواهيد ميرسيد، اين سفر دروني هيجان انگيز و از همه مهمتر زنده است و زندهگي و رشد ايجاد ميکند. در ضمن این وبلاگ در ادامه وبلاگ قبلی ام ایجاد شده با آدرس http://enteshar.javanblog.com/.