- گفته اند از دردهایم نگویم اما این درد شیرین است نه اینکه مازوخیسم باشد اتفاقا این بار با هر بار فرق دارد زیرا مازوخیسم میکاهد و این می افزاید. مانند تفاوت لاغر شدن به جهت بیمار شدن یا لاغر شدن با ورزش.    وقتی آن مجسمه ای که در متن قبلی هست را می بینم که در حال تراش خودش هست خیلی احساس نزدیکی بهش دارم. من در حال تراشیدن خودم هستم و این درد دارد باید قبول کنم که بعضی نقاطم زاید است و باید کنده شود در حالیکه درد دارد٬ ضمن آنکه من سنگ هم نیستم و گوشت و استخوانم و رشته های عصبی به تمام نقاط وجودم وصل است٬ همان اشتباهاتم را میگویم آرام آرام و با صبوری و بلوغ همه آنها را تراش میدهم. باید بپذیرم تمام مازوخیسم ها را تمام تنبلیها را. 

(شاید این فقط یک تیتر باشه که قبلا هم اینجا آنرا خواندید اما در عمل خیلی درد داره که بپذیری مدتهای مدید داشتی اشتباه میکردی و اصرار به اشتباهاتت داشتی.)

از درد گریه میکنی و بعد میگویی: صبر کن کمی دردم التیام پیدا کند٬

بعد با خودت همدردی میکنی و با تمام کج و کولگیهایت و نقاط اضافی ات خودت را در آغوش میگیری و میگویی: صبر کن٬ صبر کن عزیزم روزهایی که دست و پاهایت از زیر این تیغ تراشیده میشوند و بیرون می آیند توانائی ات را خواهی دید و خواهی دید ارزش این درد را دارد . حتی خودت هم میفهمی هر بار که قطعه ای اضافی را جدا میکنم انگار میتوانیم نفسی تازه کنیم و زندگی به وجودمان جریان می یابد. اما گاهی مثل کودکی هستی که تازه به دنیا آمده چشمهایت گاهی چپ و چوله میشود و دست و پایت کنترل دقیق ندارند اما هر بار بهتر از قبل میشوند.

تحمل کن این پیکر تراشی را و تحمل کن این درد رشد را.

به پاس تمامی آنهایی که خویش را تراشیدند.